کسی که مردمک عمودی دارد. کاس. ازرق. زرقاء. زاغ چشم. کبودچشم: صالح گفت: چه خواهید؟ گفتند: آن خواهیم که از این کوه سنگ خارا شتری بیرون آوری ماده با بچۀ سرخ موی و گربه چشم. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). ابا سرخ ترکی بدی گربه چشم تو گفتی دل آزرده دارد به خشم. فردوسی. و آن شتربان مردی سرخ مو و گربه چشم. (قصص الانبیاء ص 152). (به) بخت النصر گفتند چون هفت ساله شد به غایت باقوت بود ولیکن آبله رو و گربه چشم و بر سر مو نداشت. (قصص الانبیاء ص 179). دگر ره یکی روسی گربه چشم چو شیران به ابرو درآورده خشم. نظامی
کسی که مردمک عمودی دارد. کاس. ازرق. زرقاء. زاغ چشم. کبودچشم: صالح گفت: چه خواهید؟ گفتند: آن خواهیم که از این کوه سنگ خارا شتری بیرون آوری ماده با بچۀ سرخ موی و گربه چشم. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). ابا سرخ ترکی بدی گربه چشم تو گفتی دل آزرده دارد به خشم. فردوسی. و آن شتربان مردی سرخ مو و گربه چشم. (قصص الانبیاء ص 152). (به) بخت النصر گفتند چون هفت ساله شد به غایت باقوت بود ولیکن آبله رو و گربه چشم و بر سر مو نداشت. (قصص الانبیاء ص 179). دگر ره یکی روسی گربه چشم چو شیران به ابرو درآورده خشم. نظامی
دهی است از دهستان بخش نمین شهرستان اردبیل، واقع در 22هزارگزی خاور اردبیل و 15هزارگزی راه اردبیل به آستارا. هوای آن معتدل، دارای 503 تن سکنه است. آب آنجا از رود خانه سقرچی و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان بخش نمین شهرستان اردبیل، واقع در 22هزارگزی خاور اردبیل و 15هزارگزی راه اردبیل به آستارا. هوای آن معتدل، دارای 503 تن سکنه است. آب آنجا از رود خانه سقرچی و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
حرص و گدایی. (آنندراج) (غیاث) : چون خوانچه کنی تا ز سر گرسنه چشمی از خوانچۀ گردون نکنی زله گدایی. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 442). فغان که کاسۀ زرین بی نیازی را گرسنه چشمی ما کاسۀ گدایی کرد. صائب. رجوع به گرسنه چشم شود
حرص و گدایی. (آنندراج) (غیاث) : چون خوانچه کنی تا ز سر گرسنه چشمی از خوانچۀ گردون نکنی زله گدایی. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 442). فغان که کاسۀ زرین بی نیازی را گرسنه چشمی ما کاسۀ گدایی کرد. صائب. رجوع به گرسنه چشم شود
گیاهی است خوشبوی که آن را به عربی اذخر گویند. (برهان) (آنندراج) ، نوعی از گربه است. ضیون. (مهذب الاسماء) (دهار). نوعی از گربه است که از پوست آن دم آهنگری درست میکنند، مانند پوست وشق که پوست آن لطیف است. (شعوری ج 2 ص 328)
گیاهی است خوشبوی که آن را به عربی اذخر گویند. (برهان) (آنندراج) ، نوعی از گربه است. ضیون. (مهذب الاسماء) (دهار). نوعی از گربه است که از پوست آن دم آهنگری درست میکنند، مانند پوست وشق که پوست آن لطیف است. (شعوری ج 2 ص 328)
آنکه چشمانی گریان دارد. توضیح مرحوم دهخدا در حاشیه فهرست و لف نوشته اند: گریه چشم نیست گربه چشم است: ابا سرخ ترکی بدی گربه چشم که گفتی دل آزرده دارد بخشم. (فردوسی) اما در جامع الحکمتین ص 84 آمده: گویم رسم مردم آنست که او زنده خندنده است یا زنده گرینده چشم. و بنابرین گریه چشم بجای خود صحیح است
آنکه چشمانی گریان دارد. توضیح مرحوم دهخدا در حاشیه فهرست و لف نوشته اند: گریه چشم نیست گربه چشم است: ابا سرخ ترکی بدی گربه چشم که گفتی دل آزرده دارد بخشم. (فردوسی) اما در جامع الحکمتین ص 84 آمده: گویم رسم مردم آنست که او زنده خندنده است یا زنده گرینده چشم. و بنابرین گریه چشم بجای خود صحیح است